بِسمِ رَبِّ اهرا
متفاوت ترین نیمه شعبانی بود که در زندگی ام دیدم.
به بعد از این فکر میکنم.خیال کنیم این ویروس شرش را از سر همه مان کم کرد و گم گور شد.چه اتفاقی می افتد. دانشگاه باز میشود،ترم تابستان رامیگذرانیم.کارمند ها سر کار میروند.با مشکلات اقتصادی خو میگیریم.بعضی میخورند و میبرند.بعضی سکوت میکنند.بعضی با نان بخور نمیری زنده میمانند.تمداران بر سروکول هم میزنند.هر روز گرداب رسانه ای جدیدی روح و روان مردم را قورت میدهد.ازدواج میکنیم بچه دار میشویم.میمیریم.به روند عادی زندگی برمیگردیم.همانطور که به نداشتن سردار عادت کردیم.
فراموش میکنیم که از ترس جانمان دعای فرج میخواندیم،که از سفرهای کنسل شده ناراحت بودیم.از مرگ و میرها.از در و دیوار خانه بدمان می آمد.فراموش میکنیم کرونایی آمد و ما یاد امام زمان افتادیم. ما همینیم.قرنیست کوفی وار زیسته ایم.فراموش میکنیم نیمه شعبانِ سالی از ترس مرگ به دنبال کسی می‌گشتیم برای نجات خودمان.این جمله مدام روی مخم رژه میرود:
(دعا کنید یا امام زمان بیاد یا این ویروس بره)

مانده تا غربال شویم.مانده تا سلول های منتظرِ وجودمان عطش آب پیدا کنند.طعم زندان نچشیده ایم.
حقیقت یعنی هزارو صد و هشتاد وشش سال است که با بی معرفتی هایمان حقیقت` رازنجیر کرده ایم.[چقدر تنها و غمگینیم دراین حبسِ بدون جرم ،که شاید مجرمیم اما نمی‌دانیم]

مابچه های خوبی نبودیم.زدیم.خوردیم.کوفی شدیم.عهدشکستیم.شلوغ کاری کردیم.قدرندانستیم.حال تو این کودکان یتیم را که خریداری ندارند پدرباش.مانند همه ی این سالها. به حال خشکیده ی زمستانمان دعا کن.تا شاید بعداز یک قرن ونیم از میلیارد میلیارد آدم دنیا.بهارِسیصد و سیزده نفریِ یارانت در این زمان از راه برسد.تو صاحبِ زمانی.
.
.
.
بیستُ یکِ فروردینِ نـَودُ نه


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها